آیتان

بدون عنوان

عزیزم این  ماههای آخر مامانی یکم سنگین شده یکم کار کردن واسش مشکل شده اما بابا جونت تو این مدت خیلی هوای مامانی رو داشته.خیلی کمکش کرده آخه تو نمیدونی که چه بابای مهربونی داری با همه ی مشکلات درس و کاریش هیچوقت تنهام نمیزاره  . آرزوشم اینه که پسرشم مثل خودش درسخونو زرنگ باشه آخه تو نمیدونی که بابایی با چه زحمتی هم درس میخونه و هم کار میکنه . راستی عزیزم میدونی اسم قشنگ تورو بابا جون واست انتخاب کرده همیشه آرزوش این بوده که آگه تو آینده پسری داشت اسمشو آیتان بزاره آیتان یعتی مثل ماه درخشان    ay gibi parlak ...
27 بهمن 1392

بدون عنوان

عزیز دلم دیروز بابات و دایی علی  تختو کمدتو آوردن و خیلی با سلیقه تو اتاقت چیدن   و صبح امروز مامان بزرگ وسایل سیسمونیتو آورد و من شروع به چیدن وسایل اتاقت کردم ظهر که بابات اومد خیلی ذوق زده شد  آخه تو نمی دونی که ما چقد چشم به راهتیم  
14 بهمن 1392

بدون عنوان

  عزیز دلم  کاشکی زودی بیایی و مارو ازاین چشم به راهی در بیاری نمی دونی که همه چقد چشم به راهتن این وبلاگو واست طراحی کردم تا تمام خاطراتمونو توش بنویسم تا هر وقت بزرگ شدی بخونی الان تو دقیقا 6 ماهتو تموم کردی   
25 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیتان می باشد